آخرین نسخه یک مرد
چرا؟
چرا وقتی میخواستی تنهام بزاری اومدی به زندگیم
چرا داغونم کردی گذاشتی رفتی؟
چرا؟
چرا احساس و عشقمو له میکنی و میزاری میری؟
مگه چه گناهی کرده بودم؟
دیگه خسته شدم
خسته شدم از گریه
خسته شدم از انتظار
از امید واهی
از عشق
از زندگی
از نفسای بیهوده کشیدن بی تو
کاش مردن دست خود آدما بود
کاش میمردم ازاین زندگی لعنتی راحت میشدم
دیگه نمیتونم
نمیتونم ادامه بدم و فقط به یچیز فکرمیکنم
به مردن به اینکه نباشمو راحت شم
یکی ازدوستای گلم گفت:خودکشی واسه آدمای ضعیفه
خب منم بی تو شکستم و ضعیف شدم!!!
پس بهتره نباشم
حداقل اگه نباشم خونوادم و دوستام اذیت نمیشن
بودنم که جز زجر و عذاب برام چیزی نداره
یکی دیگه ازدوستام گفت:ما تنهانیستیم و خدا رو داریم
ولی خداهم از دست من خسته شده
خداهم دیگه منو دوست نداره
پس بهتره دیگه نباشم........ سه شنبه 6 تير 1398برچسب:, :: 12:46 :: نويسنده : رضا
خدایا خسته ام ... از این زندگی ... از این دنیای به ظاهر زیبا ...
خسته ام ...
از دوری ...
از درد انتظار از این بیماری نا علاج خسته ام
از این همه دروغ و نیرنگ خسته ام ...
آری پروردگارم از این دنیا خسته ام از آدم هایش
از دروغ هایش از نیرنگ هایش خسته ام ...
پس کو صداقت و محبت
چرا اندکی محبت در میان دل مردم نیست
چرا قطره ای ازعشق در چشمان بنده هایت نیست
همش دروغ پیدا است همش نیرنگ پیدا است ...
دیگر دست محبتی در میان مردم نیست
دیگر عشقی پاک و مقدس در میان مردم نیست
سفره ی دل مردم همش دروغاست ...
به ظاهر پاک و صادقانه است ...
ای خدایم ای معبودم خسته ام ...
کوزندگی پاک و مقدسانه ...
کو دست عشق و محبت ...
کو سفره ی وفا وصداقت ...
همه رفته اند و نیرنگ مانده است من خسته ام ...
از این همهبی وفایی ...
از این همه درد انتظار ...
از این همه حسرت ...
از این همه اشک ...
از اینهمه ناله و فغان ...
خسته ام ...
آری ...
خسته ام ...
از دست خودم خسته ام
ازدست این زندگی که برایم سیاه بختی آورده است خسته ام ...
از دست همه خسته ام...
از دست روزگار بی معرفت از دست مردم بی معرفت ...
ای خدایم دیگر اززندگی سیرم ...
از خودم سیرم ...
از دنیا سیرم...
ای خدایم گوش کن صدایم ...
من خسته ام...
خدایا کمکم کن خیلی وقته تنهام
از این مردم که به ظاهر صادق و با وفا ...
چهار شنبه 16 فروردين 1398برچسب:, :: 7:57 :: نويسنده : رضا
آخه خدا مشکلت با من چیه؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه چه گناهی کردم که بقیه بنده هات اون گناه رو نکردن سال جديدمو به گند کشیدی این بود اون قول و قراری که با دلم بسته بودی؟؟
آتیش گرفتم
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدااااااااااااااااااااااااااا... این انصاف نیست که من هر روز غصه بخورم شبا کابوس ببینم ولی اون با عشقش شاد باشه آهای خدای نامرد چی میخوای از جونم؟؟؟ آرزوهامو برآورده نکردی آه و نفرینامو نشنیدی تو چه خدایی هستی؟؟ تو جوونی دلم شکست تو خودت بگو خدا من به چیه تو دل خوش کنم؟؟ به آرزوهایی که نمیدی خودتم میدونی آرزوهام خیلی سخت نیست از دست بنده هاتم بر میومد ولی من از تو خواستم نفرینهایی که نمیشنوی نشستی اون بالا از اون بالا مشکلات کوچیک دیده میشه اگه راست میگی یه روز فقط ... یه روز خودتو بذار جای من ببین میتونی تحمل کنی خودت بگو میتونی؟؟ خب معلومه که نمیتونی همه میگن خدا نشسته جای حق پس کو اون خدایی که نشسته جای حق؟؟ میگن به خدا توکل کن و صبر داشته باش آخه تاکی باید صبرکرد؟؟ اصلا مگه من ایوبم که صبر کنم حضرت ایوب که پیغمبرش بود نتونست توامتحان خدا تحمل داشته باشه اونقدر گریه کرد که چشماشو از دست داد اون وقت انتظار داره من تحمل کنم خدا این کارارو باهام میکنی که چی رو ثابت کنی؟؟ که بگی خیلی زور داری هرکاری بخوای میتونی بکنی؟؟ بابا باشه فهمیدیم خیلی زور داری اسمتو گذاشتی خدا ولی از پادشاه های قدیم هم بدتر شدی عذابم میدی......... اذیتم میکنی........ تارا رو هربار میذاری جلوی چشام که چه؟؟ منو میسوزونی؟؟ سوختم دیگه بسه........ تو که خدایی به دادم نمیرسی از بنده هات چه توقعی داشته باشم هربارم واستادی تا یه بهونه بدم دستت تا بیشتر عذابم بدی الانم به خاطر این حرفا میدونم که عذابم میدی باشه عذابم بده....... زندگیمو به گند کشیده دیگه با چه امیدی به زندگی ادامه بدم خدايا چی میخوای از جونم.... خستم کردی..... سه سال صبر کردم که تو عوض دلمو ازش بگیری که نگرفتی..... میگن دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره اگه تو جوونیش نفرینام نگیرتش به چه دردم میخوره تو پیری عذاب بکشه یا تو اون دنیا که خودمم تو جهنمم به چه دردم میخوره تو جهنم وقت پیدا نمیکنم که بدبختیشو ببینم خدا تهدید نمیکنم چون میدونم فایده نداره ولی حرف دلمه اگه تو جوونیش تا 60 سالگیش عذاب کشیدنشو نبینم دیگه بیخیال شو اگه نبینم .... میدونم که تا حالا که پرستیدمت اشتباه میکردم که جایه حق نشستی و دروغ بود همه حرفایی که پیامبرات میگفتن میفهمم که تو به درد خدایی نمیخوردی خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــداااااااایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا تقاص دلمو ازش بگیر نذار بیشتر ازاین عذاب بکشم خدا بودنتو بهم ثابت کن اگه خدایی.... اگه میشنوی آه و نفرینامو کمکم کن تــــــــــــــــــــــــــــــــقــــــــــــــــــــــــــاص دلمو بگیر ازش
ای کاش میفهمیدی! وقتی یه مرد برات گریه میکنه, یعنی از همه چیزش برات گذشته ...! یک شنبه 4 آبان 1393برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : رضا
![]() مرا میان "بازوانتـــــــــ" مومیایی کن چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, :: 17:18 :: نويسنده : رضا
![]() در بازی زندگی
یاد می گیری اعتماد به حرفهای قشنگ بدون پشتوانه مثل آویختن به طنابی پوسیده ست یاد می گیری نزدیک ترین ها به تو گاهی می توانند دورترین باشند که باید آنقدر از خودت برای روز مبادا پس انداز داشته باشی بتوانی یک روزی تمامت را بغل کنی و راه بیفتی و بروی و در جایی که شنیده و فهمیده نمی شوی نمانی
یاد می گیری دیوار خوب ست سایه درخت مطلوب ست اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست یاد می گیری بره نباشی که گرگ می شوند به جانت که چگونه چینی احساست را بند بزنی و خیاط خوبی شوی برای دلت امید را هر شب به جا رختی تردید بیاویزی و صبح به تن کنی تا نشکنی و برای خودت بمانی یاد می گیری کم کم خودت را دوست داشته باشی که سرمایه گرانبهای هر آدمی تنها خودش هست... چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, :: 11:2 :: نويسنده : رضا
پــسر:ضعیفــه دلــمون بـَرات تـَنگ شـُده بــود. . .اومَــدیم زیارَتت کـُنیـم! چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, :: 10:51 :: نويسنده : رضا
![]() تـسلـیــم !
شــلیـک کـــن ! ایــن گـلولـه هــا هــم مـثـل مــن خـسـته انـد . . . از بــس جــایـی مـیــان سـینـه ی کـسی نـداشـتـه انـد . . . ! چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, :: 10:46 :: نويسنده : رضا
![]() دلـم یـه رمـان مـیـخـواد…
اولـش مـن و تـو بـاشـیـم… آخـرش مـا…!!! چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, :: 9:33 :: نويسنده : رضا
![]() دیروز، سبز
امروز، قهوه ای فردا به رنگِ زرد روزی دگر به رنگِ فراموشی، نیـــستی اینست سرگذشتِ پُر از رنگ و نقشِ برگ در روزهایِ مرگ چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, :: 9:25 :: نويسنده : رضا
![]() رمانتیک بودن جز با تو بودن نیست
لحظه لحظه زندگیم باتو و هر حکایت از ما رمانتیکه دوستت دارم بهترین دوستت دارم بی نهایت... چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, :: 9:19 :: نويسنده : رضا
![]() آرام بگیر دلم . . .
تنگ نشو برایش . . . مگر نشنیدی جمله ی آخرش را !؟؟ “ چیزی بینمان نبوده ” گــیـرم تـمـام دنـیـا بگـوینـد مـا مـال هـم نـیسـتیـم ، ![]() تصور کن روزی بهم
پیام بدی و جواب ندم! زنگ بزنی و تعجب کنی چرا جواب نمیدم و روزی دیگه زنگ بزنی و یکی از خانواده ام جواب بده بگه بفرمایید؟
و تو بگی کجایی؟؟! بگه منظورت اون مرحومه؟؟؟؟ چیکار میکنی؟ داد میزنی؟ گریه میکنی؟ اونوقت میگه امروز 4 روزه دفنش کردیم اون لحظه چی میــــــــگی؟ تا وقتی امروز کنارتم سعی کن دوستم داشته باشی چون ممکنه روزی بیاد و من نباشــــــم... دیروز یکی رو دفن کردن امروز یکی و فردا هــــم من... آرررررررررررررررره زندگی همینه ♥♥♥
اولاش با اس ام اس سلام صبح بخیر عشقم بیدار میشی...
کلی سرش شلوغ بوده و از تو میپرسه روز رو چجوری گذروندی؟ خودتو قانع میکنی به این که گرفتاره...
که هر جا حرف از یه رابطه میشه بغضتو محکم قورت میدی تا کسی درداتو نفهمه...
یک شنبه 16 شهريور 1393برچسب:, :: 16:0 :: نويسنده : رضا
![]() غرورت نمیذاره برگردی؟؟؟
میدونم!
جوابمو نمیدی؟؟؟
میدونم!
سکوت کردی؟؟؟
میدونم!
محلم نمیزاری؟؟؟ میدونم!
دستاتو بم نمیدی؟؟؟
میدونم!
میرسه اونروزی که میخوای برگردی! تلفنو برمیداری.
زنگ میزنی. بووووووووق...
برنمیدارم...
عصبی میشی و فحش میدی.باخودت میگی کلاس گذاشتم...
روز دوم... زنگ میزنی.
بووووووووق...
برنمیدارم...
با خودت میگی غلط بکنم دیگه بهش زنگ بزنم...
روز سوم... رد میشی از جلوی کوچمون میبینی حجله ی یه بنده خدایی رو زدن سر کوچه!!!
دلت میسوزه. میگی بیچاره جوون بوده...
میای نزدیکتر...
میگی چقد قیافش آشنا میزنه..
باز میای نزدیکتر... جوان ناکام؟؟
اینکه منم!!!
بالاخره برگشتی؟؟
ببخشید...
نمیتونم جلو پات بلند شم!
آخه زیر خاکم! دیدی آخر خرابت شدم؟!
دیدی همه چیزم خاک شد؟؟
!عشقم!
چه خوشگل شدی!
چه مشکی بت میاد!! کاش زودتر میمردم...نه...گریه نکن..یادته روز رفتنت؟؟
گریه میکردم...
التماس میکردم میگفتم نرو؟؟ روزای بعدش چی؟؟
یادته؟؟
التماس میکردم برگردی؟
گریه نکن...
نمیتونم اشکاتو ببینم... چی دارم میشنوم!!
التماس میکنی برگردم؟؟!!!
عشـــــقم... آروم باش...
میدونم غرورت نذاشت که زودتر برگردی
پنج شنبه 13 شهريور 1393برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : رضا
![]() یکبار تو بگو
دوستت دارم.. نترس ؛ من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید... ![]() من ایمان دارم به پایان این روزهای سرد و مه آلود
ماهِ من، می دانم که بزودی آفتابی خواهی شد من این را از قاصدکهای خوش خبر شنیده ام! ![]() با هر کســـی
میشــــه خندیـــــد ولـی فقـــــــــــــط در آغـوش یک نفـر میشـــه گریـه کــرد... سپیده دم ...
![]() ✘ خـــیـــانـــت مـــیـــکـــنـــم تـــا ارزش صـــداقـــتـــمـــو بـــدونـــی! ✘
✘ نـــمـــیـــبـــخـــشـــمـــت تـــا بـــفـــهـــمـــی بـــارهـــا بـــخـــشـــیـــدمـــت! ✘ ✘ صـــبـــر نـــمـــیـــکـــنـــم ✘ ✘ رهــات مــیــکــنــمــو مــیــرم کــه بــدونــی اگــه مــونــدم رفــتــنــو بــلــد بــودم!! ✘ ✘ مـــنـــت مـــیـــذارم تـــا قدر خـــوبـــیـــایـــی کـــه کـــردمو بـــدونـــی! ✘ ✘ بـــد مـــیـــشـــم کـــه فـــرقـــشـــو بـــا خـــوبـــیـــام بـــفـــهـــمـــی... ✘ ✘ حـــالـــا از خـــودم راضـــیـــم حـــالـــمـــم خـــیـــلـــی خـــوبـــه... ✘ ✘ اهـــای تـــویـــی ک دم از دوس داشـــتـــن الـــکـــی مـــیـــزدی ✘ ✘ ایـــنـــو واس تـــو گـــذاشـــتـــم.... ✘ ✔ هــــــــــــــــــــــــه ✔ پيوندها
نويسندگان
|
|||||||||||||||||
![]() |